وقتی که ترسان می شوم ، وعده های تو را به یاد می آورم
گذشته را مینگرم و وفاهای تو را به هراس نشان میدهم
قوت و برکت و رحمت تو آویز زندگانی ام میشود
محبت و حمایت و حفاظت تو زینت روزهایم میشود
حضور و وجود تو روشنایی شبهای تارم میگردد
صفا و صمیمیت تو آتش روزهای سردم میشود
وقتی که تنها و بی یار میمانم به وعده های تو اعتماد دارم
گذشته را باز مینگرم و مهر تو را به دنیای تنهایی نشان میدهم
گذر روزهای سخت با خداوندم آسان شد
شادی او در ایام ناله هایم عیان شد
دستان پر مهرش بر جسم و روحم شفا شد
نگاهش تا به آخر برایم ایمان و اعتماد شد
میترا
353
امتیاز دهید page
353