گفتم که ای خداوندم مسیحا
تو بشنو این دعای بی ریا را
من اینجا بس دلم تنگ و سیاه است
روح و روانم خسته از گناه است
تنها تو هستی همدم و پناهم
ندارم هیچ امیدی بر فردایم
همه ی درها بسته است برویم
تو باز بکن در فیضت بسویم
در این دیار بی کسی یارم باش
تو مونس و همدم و غمخوارم باش
من تشنه ی حضور شیرین تو ام
عاشقم وروح ترا من میجویم
بیا و مرهم دل شکستم باش
در دل تنگی نا امیدی پناهم باش
همیشه محتاج تو ام تا به ابد
دستم بگیر مرا بخوان در کنارت
اکرم
363
امتیاز دهید page
363