تشنهام من تشنهی دیدارِ جانان
نورِ رویت را خداوندا بتابان
در کویرِ خشک و بیجانِ دلِ من
چشمهی آبِ حیاتت را بجوشان
کن غنی خاکِ وجودم را ز روحت
تا ثمر آرَم ز بهرت من فراوان
سبز کن بذرِ کلامت را درونم
ریشهی کرکاسِ شیطان را بخشکان
بازدار اندیشهام را از بطالت
فکرِ عیسای خدا در من بپوشان
مردگیها را خداوندا کن احیاء
آتشِ روحالقدس را برفروزان
ای خداوندِ جهان ای شاهِ خوبان
ای که عشقت بر صلیبت شد نمایان
آتشِ مهر و محبت را همیشه
تا به آخر شعلهور در من بگردان
پیمان کیانی
374
امتیاز دهید page
374