مکالمه با روح القدس
همی قلبم شده پُر زِ وجودت
ندارم کینه ای از اهل و نا اهل
تو را خواندم ،صدایم را شنیدی
به قلبم نور خود را توتنیدی
تو را دیدم به رؤیایی به شبها
که گفتی من همانم آن الف ، یا
مراخواندی اجابت کردمت اَب
بمانم در تو ای چشم پُر از تَر
صدای تو همی آوای خوش هَنگ
تورا گویم تو ای طفل نو آهنگ
زبانم قاصر است از آن همه غم
بگفتی که بگو ، با دل همین درد
تمام روح من در جستجویت
تورا جُستم در این وادیِ پُر درد
مرا گفتی به من دِه آن همه دَرد
که خالی تَر شوی از قبل
همی چند بِدادم با تمامی وجودم
همه روح و همه قلب و وجودم
مرا لبریزِ از روح پدر کرد
که جانم چو پَر مرغان سبک کرد
کلام نافذت ،به جان خریدم
تِکانم داد ، آن سورِ عَظیمت
که در آن تلاطم های طوفان
به دستم چنگ زدی ،چون جامه بر جان
تو را گویم همی عزیزتر از جان
صدایم را شنیدی با همه جان
مرا از نزد خود جانا مکُن دور
که من آن صیدِ در ساحلْ نِجاتم
هادی