ستایش خداوند

خواندنی > شعر > ستایش > ستایش خداوند

به مسیحای خداوند کنون دل بستم

 به همان روح خدایی که گرفتست دستم

 من ز خود دور بدم او به دلم وارد شد

 پست و مغرور بدم او به من حاضر شد

 و در آن دم که وجودم ز خدا پر میگشت

 دل و جانم همه از بودن او خوش میگشت

 که به نا گه به زبانم کلمات جاری شد

 یک به یک بیت به بیت از دهنم خارج شد

 همه اش حمد ثنا بود که من میگفتم

 همه از روح خدا بود که من میجستم

 که تو ای خالق من عاشقت هستم اکنون

 که تو دادی همه کفاره من با آن خون

 همه جانم به فدایت همه روحم به ثنایت

 همه عشقم از برایت با تو هستم تا نهایت

 تو همان نوری خدایی از ازل عاشق مایی

 تو همان صلح و صفایی که همش در پی مایی

 تو خداوند زمینی تو خداوند سمائی

 تو خداوند دو گیتی تو خداوند جهانی

 همه را شکر بر تو همه را سجده بر تو

 همه تو عشق بر ما قلب ما پیشکش تو

 نامت آرامگه ما نورت آغاز گه راه

 گفته ات همواره با ما در کلامت ای مسیحا

رامین علی اکبر پور

373
امتیاز دهید page
گرانبها در شبکه های اجتماعی
373