مصلوب عاشق

خواندنی > شعر > ستایش > مصلوب عاشق

امیدم نور جاوید زمان است

شکوه عشق در بطنم عیان است

ندیدم من ز فیض نور خوش تر

خداوندم خدای بی کران است

سرایم من ز آن مصلوب عاشق

از آن نیکو خدای نور لایق

ز او که فیضش آمد تا شوم پاک

که باشد رب الارباب خلایق

شکوه و آن جلالش آسمانیست

محبت باشدو فیضش که باقیست

نسوزم من چو شمعی اشک ریزان

چو میدانم کُنون پروانه ام کیست

کنم فخرو زنم فریاد هر دم

که عیسی آمدو شد نور عالم 

چنان نوری که کوران کرده بینا

به خوابش هم ندیده بود آدم

یوسف

309
امتیاز دهید page
گرانبها در شبکه های اجتماعی
309