زِ رَهِ فیض خداوند به من داده نجات
نکنم فخر به اعمالِ نکو یا که به ذات
نَبُوَد فیض زِ ما بلکه عطایی زِ خداست
که در عیسی زِ ازل داده به ما او که خداست
پارساییِ من از دولت پُر فیضِ خداست
فدیهی جانِ گنهکار در عیسای خداست
چه عجیب است و چه کافی است مرا فیضِ خدا
چو بسی مایهی آرامش و شادی است مرا
به من آموخت همی فیضِ خداوندِ حکیم
که زِ دل دور کنم جملهی افکارِ قدیم
ندهد فیضِ خدا راه به اعمالِ فُجور
نروم باز به اُردوگه و دامانِ شرور
شدم آزاد زِ ظلمت زِ مجازاتِ مهیب
چون که بخشید گناهانِ مرا روی صلیب
برگزیده است مرا قادرِ فیاض و رحیم
هللویاه بر این فیضِ مبارک و عظیم
پیمان کیانی
389
امتیاز دهید page
389