خداوندم بگوید خداوندم بگوید
هان آسمانی نو آفریدم زمینی نو بهرش آفریدم
امور پیشین در یادم نمانده بهر آفرینش شادی آفریدم
شادی و وجد تا ابد بماند من شادی جاوید آفریدم
بهر اورشلیم شادی توان کرد من اسباب طرب را آفریدم
صدای گریہ و نالہ نیاید من صورت بی اشک آفریدم
دگرنہ کودکی ،کودکی از دست دادہ نه پیری موت را وصل دادہ
صد سالہ برنا نام گیرد بنا خانہ ها قصر نام گیرد
گرگ و برہ با ہم گردند در سلامت شیر وگاو با هم بخوابند در سلامت
به صہیون دگر درد و بلا نیست جنگ و کشتار دگر تقدیر ما نیست
خداوندم بگوید’بیایید گوش گیرید من خدایم بهر وعده هایم من جوابم ببینید
رحم را من گشودم درد زه را به شادی من گشودم
کنون صلح و سلامتی آغاز گشته فغان کوچ کردہ درد بر دار گشتہ
بهنوش