كاش میشنیدی سخن هايي كه عيسي گويد
سخن از عشق هميشه سخت است
عشق فرهاد، شيرين در اينجا سهل است
سخن از حرف فدايي شدن است
كه به انجام رسيد
سر وعده ايستاد روي صليب
خون او عهد جديدي شد در اين عصر ولي
كيست اينك كه بفهمد گناه به چه قيمت خريد
خبر خوش جهاني شده است
ولي افسوس جهان كر شده است
کری و كوری فقط در جسم نيست
دلمان سنگ شده است
او كه اينجاست همين نزديكي
در جلال و شوكت
و برايت محبت آورد
باز ميگويي نديدم من نه
به زانو بنشين و طلب روح خدا را کن
تا كه بيني عيسي با ردايي سفيد
در قلبت را زد
پيش آید و گويد بر خيز كه از شر گناه نجاتت دادم
اينك آن بره پيدا شده اي فرزندم
دل قوي دار كه من مي آيم
احسان
329
امتیاز دهید page
329