او مرا از غل و زنجیر رهایی داده
از سر فیض ومحبت، آشنایی داده
چو شنید ناله و فریاد و فغان دل من
بی درنگ آمد و دل را، چه صفایی داده
مثل او نیست طبیبی به این استادی
لاعلاج ناامید را، چه شفایی داده
بهر آزادی ما گمشدگان دربند
به نگر بر سر آن کوه، چه بهایی داده
به همه عالم و آدم ز هر ایل و تبار
خبر خوش چه بشارت، چه کلامی داده
برتر از ناممسیح نیست در آسمان وزمین
بین خدا را به مسیحش چه مقامی داده
گر پریشانی ودرمانده ای و بی مأوا
نزد او آی که ما را چه پناهی داده
مهران
285
امتیاز دهید page
285