ناجی به جهان دیده آبادی داشت از روز ازل مژده ی آزادی داشت دستان گنه را بگرفت و بفشرد حتی گنه از لطف تو آگاهی داشت ای شاه زمینی که ز خود سرمستی از برای گُنهت خار شهنشاهی داشت کَس با گنه و بی گنه از ما مگذشت او بر سر دار خود وفاداری داشت او زاده ی عشق است کنون یاور ما سومین روز خدا مژده ی این یاری داشت سرمایه ی این دل زِ چه شاه و ز چه کَس او که سرمایه بُود خون ثمر داری داشت ما به آن حکم جهالت ز خدا افتادیم شرمسار آن که از ازل وفاداری داشت