خداوند تسلی بخش روان هاست. او از آسمان فرود آمد تا ما را ملاقات کند و در میان ما ساکن شد.
«خداوند» همان کسی است که او را با احترام خاص و با دقت و توجه زیاد به تک تک کلمات، «خداوند ِ ما، عیسای مسیح» میخوانیم، زیرا در هر کدام از این کلمات، کل ایمان ما نهفته شده است.
خداوند لفظی است که به روحالقدس نیز نسبت داده میشود: «من ایمان دارم به روحالقدس که خداوند و بخشندۀ حیات است» او نیز در قلب مان ساکن است.
هنگامیکه کودک این فیض را از خانوادهاش دریافت میدارد که از حضور و نزدیکی خدا در زندگیاش مطلع گردد، یقین پیدا میکند که هیچ وقت تنها نیست و همچنین در آن زمان که سن و سالی از ما گذشته و شاید بدون دلیل، احساس تنهایی و غربت بر ما چیره میشود، حضور خداوند قوتی است که تنها کسانی قادر به درکش هستند که این واقعیت را تجربه کرده باشند و این حضور نامریی، ولی گاه قابل لمس، خداوند، در همۀ شرایط زندگی، یک قوت درونی است.
خداوند ما عیسای مسیح در صلح و آرامش سلطنت میکند، عمل میکند. حضورش به تنهایی، تسلیبخش است. آرامش ِ خود را عطا میکند، شفا میبخشد، همواره حضور دارد؛ هیچ وقت نه در مقابل ضعفها نه در مقابل لغزشها و خیانتهای ما ناامید نمیشود. گناهکار را از زمین بلند میکند و دوباره به او حیات میبحشد. هیچ سؤالی را بدون جواب نمیگذارد، ولی میخواهد در پی جواب باشیم و خودش را هم زمانی تقدیم میکند که در پی او باشیم.
کسی که در صمیمیت با مسیح زندگی میکند و با او سخن میگوید و مثل شاگردانش در سرزمین یهودا یا جلیلیه با او همسفر و همسفره میشود، مدام در پی جواب است، مدام از او سؤال میکند و در انتظار جواب است و هنگامیکه کلامش برای او نورانی میگردد، به وجد میآید. همچون کسی است که برای گذر از رودخانه، از سنگی به سنگی میپرد. میداند کجا میرود. میداند جریان رودخانه او را با خود نخواهد برد، هر چه پیش میرود، به آنچه یقین دارد، استوارتر میگردد تا اینکه برسد به پرش نهایی که به آغوش پدر منتهی میشود، یگانه پشتیبان و صخرۀ نجات و نگاهدار من. (مزمور 62)