مژده

خواندنی > شعر > نجات > مژده

ناجی به جهان دیده آبادی داشت
از روز ازل مژده ی آزادی داشت
دستان گنه را بگرفت و بفشرد
حتی گنه از لطف تو آگاهی داشت
ای شاه زمینی که ز خود سرمستی
از برای گُنهت خار شهنشاهی داشت
کَس با گنه و بی گنه از ما مگذشت
او بر سر دار خود وفاداری داشت
او زاده ی عشق است کنون یاور ما
سومین روز خدا مژده ی این یاری داشت
سرمایه ی این دل زِ چه شاه و ز چه کَس
او که سرمایه بُود خون ثمر داری داشت
ما به آن حکم جهالت ز خدا افتادیم
شرمسار آن که از ازل وفاداری داشت

یوسف

252
امتیاز دهید page
گرانبها در شبکه های اجتماعی
252